عشق هشتمین

****************آشنایی با سیره عملی و اخلاقی امام هشتم...****************

عشق هشتمین

****************آشنایی با سیره عملی و اخلاقی امام هشتم...****************

نسخه پزشک برای شفا گرفتن یک جوان


جناب پروفسور نجابت که هم اکنون ساکن کشور آلمان می باشد در مصاحبه با یکی از شبکه های تلویزیونی داستان جالبی از شفا گرفتن جوانی که برای مداوا به ایشان مراجعه کرده بود را بیان کرد. ایشان فرمود: روزی جوانی به نام درویش به من مراجعه کرد. او به علت اصابت ترکش به گردنش قادر به میل کردن غذا نبود و به محض اینکه چیزی میل می کرد تمامی آنها از گردن او خارج می شد. او که در ایران نتوانسته بود به صورت کامل معالجه شود برای مداوا به کشور آلمان سفر کرد. ایشان می گوید: من تمامی تلاش خودم را کردم تا او را مداوا کنم و در این امر تقریبا 80% موفق شدم ولی متأسفانه به طور کامل بهبودی او بازنگشت. او از فرط گرسنگی مانند نی شده بود و اگر همینگونه پیش می رفت زندگی اش به خطر می افتاد. روزی او را صدا زدم و به او گفتم:

 

ادامه مطلب ...

معرفت و آشنائى امام رضا علیه السلام به تمام زبان ها و اصطلاحات مردم

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
مرحوم شیخ صدوق ، شیخ حرّعاملى و دیگر بزرگان به نقل از اباصلت هروى حکایت کنند:
حضرت ابوالحسن ، امام علىّ بن موسى الرّضا علیه السلام به تمام زبان ها و لغات ، آشنا و مسلّط بود؛ و با مردم با زبان محلّى خودشان صحبت مى نمود.
و بلکه حضرت در لهجه و تلفّظ کلمات ، از خود مردم فصیح تر سخن مى فرمود، تا جائى که مورد حیرت و تعجّب همه اقشار و افراد قرار مى گرفت .

اباصلت گوید: یک از روزها به آن حضرت عرض کردم : یاابن رسول اللّه ! شما چگونه به همه زبان ها و لغت ها آشنا شده اى ؛ و این چنین ساده ، مکالمه مى نمائى ؟

 

ادامه مطلب ...

داستان غذای حضرتی خادم و مهربونی امام رضا علیه السلام

یا امام رئوف

از مهمانسرای حضرت ؛ سهم شام ِ کفشداری ِ ما رو آوردن ؛ دوستانم شامشونو خوردن ولی من چون نذر داشتم با شکم گرسنه شامِ داغِ حاضر آماده رو گرفتم دستم و رفتم توی صحن تا بدم به یکی از زایرین که محتاج تر و مستحق تر باشه . . . معمولا هروقت غذا به دست و با لباس خدمت به صحن می رفتم همه میریختن اطرافم که یه تکه از اونو به عنوان تبرک با خودشون ببرن و همیشه غوغایی به پا می شد اما این دفعه هیچکس به طرف من نیومد ! نه ازدحامی نه درخواستی؛ یعنی چه؟ چرا ایندفعه اینجوریه؟چشمم افتاد به یه پیرزن خمیده قامت با یه چادر کهنه ؛ گفتم : خودشه ؛ باید شامو به او بدم و نذرمو ادا کنم اما تا اومدم اقدام کنم با بی اعتنایی از کنارم رد شد و من مثل آدمهای حیرون تا به خودم اومدم دیدم چند متر با من فاصله گرفته و پشت به من داره به راهش ادامه میده و من هم هیچ انگیزه ای ندارم که به طرفش برم!؟ این وضعیت عادی نیست . من بارها اینکارو انجام دادم امشب هیچ اقبال و استقبالی نیست ! تاحالا این وضعو ندیده بودم . دلم گرفت شایدم یه کمی بارونی شدم . . . یا امام رضا ! نکنه از دست من ناراحتین و اصلا دوست ندارین که به درگاهتون عرض حاجت کنم ؟ واینها هم علامتهاشن؟ احساس غربت ؛ محرومیت و تنهایی بدجوری داشت اذیتم می کرد و این فکر که ببینم چه کار کردم که حضرت از این خادم خودشون دلگیر شدن . . . .

 

ادامه مطلب ...